تکنیک راهبرد ائتلاف سازی آمریکا و راهکارهای مقابله با آن
دولت ها متناسب با نیازهای داخلی و موقعیت های ژئوپلیتیکی، بر ساختار و عملکرد نظام بین الملل اثر گذار هستند . برهمین اساس ، راهبردها و جهت گیری ها خاصی را به منظور تامین اهداف و منافع ملی خویش در حوزه سیاست خارجی اعمال می کنند. مهمترین این راهبردها عبارتند از بیطرفی، انزواطلبی، اتحاد، ائتلاف و عدم تعهد. در راهبرد اتحاد و ائتلاف،ائتلاف سیاسی و اتحاد های نظامی را حکومتهایی اختیار میکنند که معتقدند با تکیه به ظرفیتها و تواناییهای خود به تنهایی نمیتوانند به اهداف شان دست یابند، از منافعشان دفاع کنند یا از تهدیدات احتمالی جلوگیری کنند. از این رو آنها با دولتهایی که مسائل مشابه دارند یا در اهداف اتحاد و ائتلاف سهیم اند، مشروط دست به ائتلاف می زنند تا موقعیت هژمون خود را حفظ، تقویت و یا توسعه دهند. باید توجه داشت که راهبرد ائتلاف محصول نظام بین الملل هژمونیک است.
در واقع ائتلاف های جدید محصول دوران تغییر نظام بین الملل در اواخر قرن ۲۰ و ابتدای قرن ۲۱ از وضعیت دو قطبی به وضعیت تک قطبی است. رخداد فروپاشی شوروی و بلوک شرق، پایان جنگ سرد و نظام دو قطبی مهمترین نقطه عطف تاریخ روابط بین الملل معاصر تلقی می شود. این فروپاشی، با ایجاد نظام بین الملل، دوره جدیدی را در مناسبات سیاسی بین دولتها به ویژه در تعاملات آمریکا و دیگر بازیگران عرصه بین الملل به وجود آورده و زمینه ایجاد تحول جدی در راهبرد امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا و تلقی آن از نظم و امنیت نظام بین الملل و جایگاه این کشور در معادلات جهانی را فراهم ساخت.
ائتلاف سازی تکنیک راهبردی سیاست خارجی آمریکا
راهبرد همگرایی و ائتلاف محصول پایان جنگ سرد و تلاش آمریکا برای ایجاد و تثبیت قدرت هژمونیک در نظام بین الملل بود. این موضوع سبب شد که آمریکا پس از فروپاشی شوروی با توجه به برتری نظامی و اقتصادی و بدون احساس نیاز به اتحاد با دیگر دولتهای بزرگ و فقط در قالب ائتلاف سازی به دنبال اهداف جهانی خود و جهانی سازی و حفظ نظم و ثبات جهانی با محوریت آمریکا برآید. در این میان ائتلاف سازی یکی از مهمترین نتایج تغییر نظام بین الملل و تلاش آمریکا برای ساخت نظم تازه جهانی محسوب می شود.این راهبرد برای مشروعیت بخشی به اقدامات آمریکا و استفاده از قدرت نرم این کشور و هماهنگ با قدرت سخت آن صورت گرفته است.
حادثه ۱۱ سپتامبر و تحولات سیاسی جهانی پس از آن زمینه ساز تغییر نظام بین الملل از دو قطبی به تک قطبی هژمونیک شد. این رخداد آغاز دوره جدیدی در راهبرد ائتلاف سازی به رهبری آمریکا است.این حادثه و فضای روانی ناشی از آن تشکیل ائتلاف مبارزه با تروریسم و عملیات ورود به افغانستان را در پی داشت.این راهبرد با حضور بسیاری از دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای و حمایت قدرت های بزرگ از ائتلاف نظامی در حمله به افغانستان و مقاومت بسیاری از قدرتهای بزرگ و شرکت نکردن آن در ائتلاف اراده ها در جنگ عراق دستخوش چالش شد و ناکامی آمریکا در استقرار ثبات و امنیت در عراق همچنین نارضایی عمومی از حضور نظامیان خارجی در این کشور و پس از آن مصوبه پارلمان عراق برای خروج نیروهای آمریکایی از این کشور ، مقدمه شکست این راهبرد و تحول در نظام بینالمللی فراهم آورده است و شرایط دشواری را پیش روی آمریکا و متحدانش درمنطقه قرار داده است.
ائتلاف سازی ضد ایران:
از میانه قرن بیستم به بعد آمریکا طرح سازماندهی شده ای را برای ایجاد ارتباط با ایران و عربستان سعودی به عنوان دو قدرت پر نفوذ منطقه ای در پیش گرفت و مناسبات اقتصادی و نظامی خود را از طریق تهران و ریاض باهدف تامین منافعش مدیریت می کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ شرایط برای حضور و فعالیت آمریکا در ایران و همکاری با ایران در غرب آسیا به کلی از بین رفت. برخلاف افزایش بی اعتمادی و تنش میان ایران و آمریکا و تلاشهای فراوان این قدرت جهانی برای تضعیف و نابودی جمهوری اسلامی ایران ازطریق تحریم، تهدید مستقیم و غیرمستقیم به یک راهبرد بلند مدت تبدیل گردید. درمقابل رابطه راهبردی با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی درقالب یک ائتلاف جدید در دستورکارقرارگرفت.تلاشهای آمریکا برای تعامل با این کشورها در افزایش دامنه تنش ها میان ایران و کشورهای عربی موثر بود و به نوعی آمریکا با تکیه به تکنیک «هراس افکنی» توانست این تنش را درقالب ائتلاف شورای همکاری تثبیت کند. این تلاش ها درحالی است که کشورمان از نظر ژئوپلتیکی، برای منافع راهبردی آمریکا نقش حیاتی دارد.درهمین راستا ارتش آمریکا نیز درفضای معادلات امنیتی منطقه ای با این حقیقت جدید روبرو شد که مفهوم «هارتلند» به دنیای مطالعه ژئوپلیتیک بازگشته از محل سنتی خود اندکی به سوی جنوب و میان دریای خزر و خلیج فارس تغییر مکان داده است به گونهای که ایران قلب این وضعیت جدید است . از این رو ایران یا باید به دایره بازیگران تحت نفوذ و مدیریت هژمونیک آمریکا برگرددو یا قدرت و نفوذ آن باید محدود گردد.
در این میان بوش پسر ایران را محور شرارت و رابطه حیاتی تروریستها در منطقه خواند و تلاش کرد به جهانیان بقبولاند ایران به دنبال تسلیحات اتمی است. پس از آن تغییر رژیم در ایران به عنوان محور اساسی سیاست خارجی آمریکا قرارگرفت. تلاش آمریکایی ها برای «ائتلاف نظامی عربی بر ضد ایرانی و تشکیل ناتوی عربی و غربی» درهمین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است.
در شرایط کنونی جمهوری اسلامی ایران توانسته با افزایش نفوذ ژئوپلیتیکی و عمق استراتژیک خود در منطقه، چند کشور مهم در منطقه را به عنوان متحد راهبردی خود اختیارکند؛ و محور مقاومت را در منطقه شکل دهد. آمریکا و متحدانش در منطقه از جمله عربستان سعودی از این موضوع ناراحت هستند به ویژه آنکه آنها در مقاطع تاریخی و مکان های جغرافیایی مختلف مثل میدان نبرد «سوریه و عراق» از محور مقاومت شکست سختی را متحمل شده اند و هم اکنون نیز توان «نفوذ کامل» در ساختار حاکمیت ایران را ندارند.همچنین با افزایش قدرت نظامی ایران بویژه درحوزه تکنولوژی موشکی و پهپادی افزایش ضریب امنیت داخلی، افزایش نفوذ ایران دربرابر رقبایش در منطقه جغرافیایی خلیج فارس را به دنبال داشته است. این روند تصاعدی قدرت و اقتدار و نفوذ ایران برای ائتلاف شکننده غربی و عربی تبدیل به یک نگرانی راهبردی شده است و آنها قصد دارند با اتخاذ سیاست های هماهنگ، مقابل قدرت آفرینی ایران در منطقه را بگیرند تا بقای راهبردی خود را تضمین کنند.
در چنین شرایطی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با همراهی برخی قدرتهای فرامنطقه مانند آمریکا تلاش های جدی برای شکلگیری ائتلاف نظامی عربی انجام میدهند و در صدد تقویت موقعیت خود در خاورمیانه به ویژه فراهم کردن زمینههای تضعیف قدرت دولتی ایران در منطقه هستند.
تکنیک کاربردی عملیات روانی در استراتژی ضد ایران
استراتژی های آمریکا درچارچوب ائتلاف سازی بر ضد ایران با بهره گیری از تکنیک کاربردی عملیات روانی «هراس افکنی و برجسته سازی» با تمرکز برچند مولفه معین دنبال می شود:
- ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی با توسل به تکنیک اسلام هراسی
- ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی با توسل به تکنیک ایران هراسی
- ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی با توسل به تکنیک شیعه هراسی
- ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی در باره دستیابی ایران به سلاح های اتمی
- ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی در جهت همکاری و حمایت ایران از گروههای تروریستی منطقه چون القاعده
- برجسته سازی خطر شکل گیری تحت عنوان جبهه مقاومت در منطقه (جهاد، حماس، حزب ا..، حشدالشعبی و یمن )
- برجسته سازی خطر افزایش قدرت نرم و سخت ایران در منطقه (حفظ امنیت و بقای اسرائیل )
- تحریم های شدید اقتصادی و سیاسی در جهت کنترل و محدود کردن ایران در منطقه و جهان
- ایجاد ناتوی عربی با حضور عربستان، مصر، اردن، امارات متحده عربی
- تروریستی خواندن متحدان راهبردی ایران(نیروهای فاطمیون، زینبیون ،حیدریون، و گردان های ابی الفضل العباس) برای محدود کردن توان بسیج گری ایران در منطقه؛
چالش های آمریکا در مسیر راهبرد ائتلاف سازی
آمریکا به دلیل ناتوانی درجلب اعتماد متحدانش درمنطقه و ضعف درمدیریت جبهه رقبا و کشورهای مخالف همچون چین، روسیه و ایران درشرایط فعلی با چالش های راهبردی در زمینه ائتلاف سازی پایدار درمنطقه و جهان روبرو است. این گسست ها و چالش ها روند تصاعدی دارد. مهمترین چالش های آمریکا در مسیر راهبرد ائتلاف سازی به اختصار عبارتند از:
۱. ایجاد قطب های اقتصادی جدید در جهان (چین، آلمان ، ژاپن ، هند، کره جنوبی، تایوان و...)
۲.آمریکا قدرت فیصله دهندگی را از دست داده است و دیگر توان فیصله دادن به بحران ها و مدیریت بازیگران را ندارد و این مساله حتی درمیان حلقه های شکل دهنده با ائتلاف آمریکایی مصداق دارد؛
۳. رفتارهای متناقض و فقدان راهبرد مشخص عرصه مانور آمریکا را برای ائتلاف سازی جدید محدود ساخت و شرایط جدیدتری پدید آوردکه با مقاصد آمریکا درمنطقه هم خوانی ندارد،
۴. ناتوانی آمریکا در ورود به جنگ و عاجز از پیش بینی افق هرگونه جنگ احتمالی است از این رو جسارت اقدام نظامی علیه ایران را از دست داده است، چون به این نتیجه رسیده است که دیگرتوان یکسره سازی را از طریق جنگ ندارد.تجربه عراق و افغانستان تاثیر بالایی در این وضعیت داشته است؛
راهبرد ایران در نبرد با استراتژی آمریکا
درمقابل راهبرد ائتلاف سازی آمریکا، جمهوری اسلامی ایران با تکیه به ملاحظات ملی (مربوط به سرزمین ایران ) و فراملی (عمدتاً مربوط به جهان اسلام ) راهبرد سیاسی خود را طراحی و تنظیم کرده است و متناسب با گوناگونی تهدیدات موجود و به ویژه تهدیدات نامتقارن، نوعی استراتژی ترکیبی از ایدئولوژی، پراگماتیسم و عقلانیت بوده را بر بنیاد سه اصل عزت، حکمت و مصلحت دردستورکارقرار داه است. این راهبرد ترکیبی با تکیه بر اصول جنگ هیبریدی توانسته است، درنبرد راهبردها میان ایران و متحدانش درمقابل آمریکا و متحدانش پیروز میدان شود. تولید شکلی از بازدارندگی پایدار درجبهه مقاومت با محوریت ایران درشکست راهبرد ائتلاف سازی دشمن درمنطقه علیه نظام اسلامی مرهون تجارب و اقدامات موفقیت آموز درحوزه دیپلماسی و میدان از سوی ایران اسلامی بوده است؛
ازجمله این تجارب راهبردی عبارتند از:
۱. توسعه و تعمیق نفوذ نرم ایران (صدور انقلاب) در ملت ها منطقه و جهان بویژه درکشورهای کلیدی لبنان، عراق، سوریه، یمن و...
۲. افزایش هدفمند و تصاعدی توان نظامی ایران درسطح راهبردی بوژه درحوزه های موشک ها، سیستم های راداری و تسلیحات نظامی؛
۳. پیروزی های جبهه مقاومت در دو جنگ جهانی درکشورهای سوریه و عراق، لبنان و غزه درمقابله با داعش و متحدان راهبردی آن؛
۴. پیروزی های جبهه مقاومت در یمن در مقابل ائتلاف بین المللی،ائتلاف سعودی – آمریکایی – صهیونیستی؛
۶. پیشه کردن دیپلماسی فعال در سیاست خارجی در سطح منطقه ای و فرامنطقه ای و هم افزایی دیپلماسی با میدان؛
۷. پیگیری سیاست های تنش زدایی در سطح منطقه بویژه باکشورهای همسایه که مجاورت جغرافیایی راهبردی با ایران دارند؛
۸. رشد و توسعه علمی ایران در حوزه های مختلف ( نانو ، انرژی اتمی و پزشکی...)
پیشنهادات و راهکارها
مجموعه اقدامات و تصمیات ذکر شده برای جمهوری اسلامی ایران در ابعاد نبرد سخت و نرم منظومه ای از ظرفیتهای استراتژیک تولید کرده است که نتیجه آن تولید امنیت پایدار، بازدارندگی استراتژیک و توازن قدرت در عرصه رقابتهای منطقه ای و فرامنطه ای و تولید توازن تهدید درعرصه نبردهای سخت و تهدیدات مستقیم و غیرمستقیم است.
امروزه آمریکا با درک درستی که از ظرفیتهای راهبردی ایران درحوزه بازدارندگی راهبردی، توازن قدرت و توازن تهدید دارند، تمام نیروی خود را بر روی پیشبرد منافع ملی کشورشان در منطقه خاورمیانه، برپایه ی ابزار های قدرت نرم، قدرت هوشمند و سازوکارهای دیپلماتیک قرار داده اند اما دراین حوزه نیز با وجود برخورداری از قدرت بی نظیر رسانه ای که دراختیار دارند بازنده میدان بوده اند. اما نباید از سناریو ها پیچیده دشمن در حوزه جنگ هیبریدی که امروزه بخش عمده آن بر محور جنگ نرم و عملیات روانی استوار است، غفلت کرد.
دراین زمینه شرایط لازم برای رسیدن به بازدارندگی پایدار و امنیت فراگیر(سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) درابعاد داخلی و بین المللی چند محور دردستورکار قرار گیرد:
۱. اتخاذ راهبرد نگاه به درون و استحکام بخشی درونی با استفاده از ظرفیت های بالقوه و بالفعل کشور درعین توجه به بهره گیری از ظرفیتهای بیرونی؛
۶. تقویت دیپلماسی منطقه ای با تکیه بر راهبردنگاه به شرق و سیاست همسایه محوری درعین توجه به ظرفیت کشورهای غیرآسیایی فرا منطقه ای اتخاذ تعامل مثبت با سازمان های بین المللی از جمله آژانس انرژی اتمی؛
در این رهگذر، اتخاذ راهکارهای متنوع سیاسی، اقتصادی و امنیتی جهت مدیریت و کنترل تحولات داخلی و منطقه ای باید در دستورکار مراکز مطالعاتی، سیاستگذری و تصمیم گیری قرار گیرد.
حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، ثبات سازی، تلاش در جهت ایجاد اجماع منطقه ای همسو با منافع ملی، خنثی سازی فشارهای سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران از طریق افزایش شفاف سازی درسیاست خارجی و تعامل موثر و سازنده در چارچوب سازوکارهای موجود منطقه ای با استفاده از دیپلماسی فعال و چندجانبه می تواند به عنوان راهبردهای بلند مدت جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گیرد.
نظر شما