تحلیل/ بلایی که پهلوی بر سر فرهنگ اسلامی و ایرانی آورد

اقدامات اسلام‌زدایانهٔ رژیم محمدرضاشاه را می‌توان هم محصول دو عامل پیشین (استبداد داخلی و وابستگی خارجی) و هم به عنوان اقدامی برای تحکیم آن دو قلمداد کرد.

کمیته رصد و تحلیل شانا- نقش فرهنگ در توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی غیرقابل خدشه است. اساساً زیر بنای پیشرفت، توسعه فرهنگی است. سؤال اساسی اینجاست که برای طی کردن مسیر توسعه یک کشور، باید انگاره‌ها و باورهای فرهنگی بیگانه را به خدمت گرفت یا اینکه مبانی هویتی، ملی و بومی را باید در سطح جامعه بکار بست؟ نظریه پردازان در این باره به تفصیل سخن گفته‌اند، اما باید بیان کرد ادعای میرزا ملکم خان که مدعی بود که باید در ایران کارخانه آدم سازی ایجاد کرد، یا اقدام رضاخان که لباس‌های به سبک غرب را ملاک و ابزاری برای توسعه تعریف کرده بود، یا آن دیگری که صراحتاً می‌گفت برای حل مسائل جامعه باید از فرق سر تا نوک پا غربی شد، همه علامت آن است که در دوره پهلوی فرهنگ بومی جایگاهی در توسعه و پیشرفت کشور نداشته است؛ همین خودضعیف پنداری فرهنگی سبب شده بود تا ایران به اعتماد به نفس لازم برای پیشرفت دست نیابد و دیگر آنکه قدرت‌های بزرگ به ایران اجازه توسعه عمیق و پایدار ندهند؛ و بر مبنای نظام تقسیم کار جهانی، ایران کارش صرفاً استخراج و صدور منابع نفتی باشد؛ اما کار بزرگ و تاریخی انقلاب اسلامی، رها کردن تاریخ هویت بخش ایران از سیطره چنین شرایط و مسیر خطرناکی بوده است.

در حوزهٔ فرهنگ، محمدرضاشاه ادامه‌دهنده راه پدرش در تأکید بر باستان‌گرایی، تقلید از غرب و ضدیت با اسلام بود. باستان‌گرایی که مبتنی بر عربی‌زدایی از زبان فارسی و در مقابل، گسترش زبان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و... بود، درنظر گرفتن تاریخ شاهنشاهی به عنوان مبدأ تقویم رسمی کشور و تأکید بر میراث سیاسی و ادبی ایران بویژه کوروش و شاهنامهٔ فردوسی و... که از زمان رضاشاه مورد توجه بود، در زمان محمدرضا بر آن تأکید می‌شد. شاید بتوان گفت که تغییر تقویم از هجری شمسی به شاهنشاهی مهمترین اقدام رژیم در تأکید بر باستان‌گرایی و عنصر ایرانیت در مقابل اسلامیت بود. درواقع، وجه غالب سیاست‌های فرهنگی رژیم شاه، ضدیت با اسلام و تأکید بر پیروی از غرب بود که بویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد تشدید شد. حکومت پهلوی در سه حوزه در رابطه با فرهنگ، بر علیه فرهنگ اسلامی و ایرانی و اشاعه فرهنگ غربی تلاش می‌کرد که این سه حوزه عبارت بودند از؛ ۱- تقابل با فرهنگ و هویت اسلامی و ایرانی ۲-غرب‌گرایی و تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب ۳-حمایت از تفکر شبه وهابیت در ایران.

تقابل با فرهنگ و هویت اسلامی و ایرانی

اقدامات اسلام‌زدایانهٔ رژیم محمدرضاشاه را می‌توان هم محصول دو عامل پیشین (استبداد داخلی و وابستگی خارجی) و هم به عنوان اقدامی برای تحکیم آن دو قلمداد کرد. درواقع، هرچند شاه در مخالفت با مذهب ادامه‌دهندهٔ راه پدرش بود، اما روند مخالفت وی با مذهب، از اوایل دههٔ ۴۰ و به دلیل رحلت آیت‌الله بروجردی، روند و سرعت بیشتری به خود گرفت. از این‌رو، در نخستین حرکت، اقدام به تصویب لایحهٔ انجمن‌های ایالتی و ولایتی کرد که آشکارا نقض اصول مذهبی بود. با این حال، بعد از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و پیشاهنگی علما و نیروهای مذهبی در مخالفت با رژیم، سرکوب علما و نیروهای مذهبی و مخالفت با مذهب و مظاهر آن، بیش از پیش در دستورکار رژیم پهلوی قرار گرفت. به طور خلاصه می‌توان گفت که علاوه بر گسترش سپاه دین به جای روحانیون، تغییر تقویم کشور به تاریخ شاهنشاهی، میدان دادن به نیروهای بهائی و درج مقالات ضددینی در نشریاتی مانند مجله جوانان حزب رستاخیز. گسترش قمارخانه‌ها، مراکز فحشا، مشروب‌فروشی‌ها و نمایش فیلم‌های مبتذل در سینما و تلویزیون بخشی از تلاش‌ها و اقدامات رژیم در رویارویی با فرهنگ اسلامی بود.

درواقع، بی‌توجهی به ارزش‌های اسلامی و ایرانی و بی‌تفاوتی نسبت به خواسته‌های مردم و علمای مذهبی، رواج فساد و فحشا، عدم‌پایبندی به شعائر اسلامی و عدم‌مراعات عفت عمومی، بویژه در مراسم‌هایی مانند جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، اشتغال بهائی‌ها و صهیونیست‌ها در پست‌های کلیدی و حساس دولتی که از دید مردم، نشان از عناد رژیم با اسلام بود، تغییر تاریخ اسلامی و ترویج و تبلیغ ارزش‌ها و سنت‌های قبل از اسلام و... احساسات مذهبی مردم و علما را جریحه‌دار کرده بود.

سیاست تغییر لباس اقوام و شهروندان نیز در این دوره جاری شد. تغییر لباس، دامن و چادر زنان را نیز شامل شد. کشف حجاب که بعداً توسط دولت قانونی شد، اوج افراط‌گری سلطنت پهلوی بود. نهاد دین و متولیان این عرصه نیز از تیغ تیز اصلاحات و تغییرات این دوران در امان نبودند. تظاهرات عمومی در عید قربان و مراسم زنجیرزنی در ماه محرم ممنوع و شبیه‌خوانی و تعزیه‌داری در سوگ امام حسین (ع) محدود شد. این‌ها توسعهٔ رضاشاهی بودند.

در ارتباط با ترویج فحشا آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران عصر پهلوی دوم، در یک نمونه نوشته است: جشن هنر شیراز در سال ۱۹۷۷ میلادی از نظر کثرت صحنه‌های اهانت‌آمیز به ارزش‌های اخلاقی ایرانیان از جشن‌های پیشین فراتر رفته بود. به طور مثال یک شاهد عینی صحنه‌هایی از نمایشی را که موضوع آن آثار شوم اشغال بیگانه بود برای من تعریف کرد. گروه تئاتری که این نمایش را ترتیب داده بودند، یک باب مغازه را در یکی از خیابان‌های پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهراً می‌خواستند برنامه خود را بطور کاملاً طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند. صحنه نمایش نیمی در داخل مغازه و نیمی در پیاده‌رو مقابل بود. یکی از صحنه‌ها که در پیاده‌رو اجرا می‌شد، تجاوز به عنف بود که بطور کامل (نه بطور نمایشی و وانمودسازی) به وسیله یک مرد کاملاً عریان - یا بدون شلوار درست بخاطرندارم - با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده می‌شد در مقابل چشم همه صورت می‌گرفت... واکنش مردم شیراز که ضمن گردش در خیابان یا خرید از مغازه‌ها با چنین صحنه مسخره و تنفرانگیزی روبرو می‌شدند، معلوم است ولی موضوع به شیراز محدود نشد و توفان اعتراضی که علیه این نمایش برخاست به مطبوعات و تلویزیون هم رسید. من بخاطر دارم که این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی بطور مثال در شهر منچستر انگلستان اجرا می‌شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمی‌بردند. شاه مدتی خندید وچیزی نگفت.

غرب گرایی

روی دیگر، سیاست‌ها و اقدامات فرهنگی رژیم شاه، غرب‌گرایی بود. درواقع، در این دوره، غرب و ارزش‌های آن کعبهٔ آمال تصور می‌شد و از این‌رو، نهایت کوشش و دقت در اخذ و تقلید از آن به عمل آمد. در اینجا به غرب‌گرایی رژیم در چند حوزه فرهنگی ازجمله آموزش، حجاب، مطبوعات و رسانه‌ها و... اشاره می‌شود.

در نظام دانشگاهی عصر پهلوی، غرب‌گرایی به جای خودباوری و توسعه علم و فره نگ حاکم بود. سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، درباره نظام دانشگاهی ایران می‌نویسد که دانشگاه تهران که در مرکز این سیستم قرار داشت، به وسیله رضا شاه تأسیس شده و هدف وی از تأسیس این دانشگاه ترویج فرهنگ غربی در ایران بود. در نظام دانشگاهی پهلوی نه تنها رفتارهای غیرادبی ترویج می‌شد، بلکه از رفتارهای ارزشی و اسلامی دانشجویان همانند حجاب دختران نیز ممانعت به عمل می‌آمد. برای نمونه، ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در پاسخ به درخواست شهربانی در سال ۱۳۵۵ برای جلوگیری از ورود دختران چادری به دانشگاه، پیشنهاد می‌کند که با مسخره کردن این دخترها و هو کردن کلاغ سیاه و نظیر آن، کاری کنند که نتوانند با چادر بیایند یا چادر را از سر بردارند. در همین زمینه، در بسیاری از دانشگاه‌ها همانند دانشگاه شیراز، ورود دختران با حجاب به دانشگاه به صورت رسمی ممنوع شد و وزیر آموزش و پرورش نیز در سال ۱۳۵۲ طی بخشنامه‌ای دستور ممنوعیت پوشیدن چادر برای دختران دبیرستانی را صادر کرد.

رژیم پهلوی در حجاب‌زدایی تا بدان جا پیش رفت که در سال ۱۳۵۵ «شورای هماهنگی امور اجتماعی» طرحی را به تصویب رساند که در بخشی از آن، چادر برای دانش‌آموزان، دانشجویان و کارمندان ممنوع شد و ورود زنان چادری به وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی، اتوبوس‌های شرکت واحد، سینماها، فروشگاه‌های تعاونی شهر و روستا، کتابخانه‌ها و مجامع عمومی، ممنوع اعلام شد و اینان از مسافرت با هواپیما و خدمات اجتماعی محروم شدند.

در حوزه مطبوعات و رسانه‌ها نیز روال‌کار بر همین سبک استوار بود و مطبوعات، روش‌های مبتذلی را در تقلید از غرب در پیش گرفتند. چاپ و توزیع گسترده نشریاتی همانند «زن روز»، «سپید و سیاه»، «دختران و پسران»، «این هفته» و «تهران مصور» با عکس‌ها و مطالب ضداخلاقی توسط افرادی فاسد، گواه این ادعاست. مجید دوامی، از جاسوسان سازمان سیا و سردبیر مجله ضداخلاقی «زن روز» بود که با طرح مباحثی از قبیل «انتخاب ملکه زیبایی» برای بی‌هویتی دختران و پسران می‌کوشیدند تا بدان‌جا که برخی این نشریه را با عنوان «کاباره کاغذی» یاد می‌کردند.

در این زمینه باید از رادیو به عنوان ابزاری برای ترویج ارزش‌های فرهنگی رژیم نام برد. توضیح آنکه وقتی رادیو در اردیبهشت ۱۳۱۹ افتتاح شد، قرار بود به تمامی نقاط کشور گسترش یافته و شیوه جدید زندگی را به تمامی اقشار و طبقه‌ها آموزش دهد. در رادیوی رضا شاهی، موسیقی جایگاه خاصی داشت و موسیقی غربی بخش عمده‌ای از آن را تشکیل می‌داد و از هیچ نوع گفتار مذهبی خبری نبود. بعد از شهریور ۱۳۲۰ پوشش رادیویی به دورافتاده‌ترین نقاط کشور هم رسید. به عبارتی، نظام سیاسی در کنار استفاده از رادیو برای حفظ نظارت سیاسی و پویش هماهنگ ایدئولوژیک، تلاش می‌کرد افکار ایرانیان را برای پذیرش برتری فرهنگ بیگانه آماده کند.

در این زمینه، باری روبین، تحلیل‌گر آمریکایی می‌نویسد که:

در دوران پهلوی در عرضه و معرفی فرهنگ و تمدن غربی به مردم ایران، بدترین و مبتذل‌ترین جنبه‌های این فرهنگ انتخاب شد که ضربه حاصل از آن برای جامعه مذهبی و سنت‌گرای ایران قابل تحمل نبود. فیلم‌های آمریکایی که بیشتر از انواع مبتذل آن بودند، بیش از سی‌درصد برنامه‌های تلویزیونی و پرده‌های سینماها را اشغال کرده بود.

خودباختگی حکام دوره پهلوی نسبت به فرهنگ غرب، آن چنان حالت افراط به خود گرفته بود که باعث شده بود فرهنگ و تمدن ایرانی دستمایه تحقیر بیگانگان شود. تظاهر آنها به غرب، حتی نظر ماموران و مقامات خارجی در ایران را نیز به خود جلب کرده بود؛ برای نمونه، در گزارشی که وزیر مختار انگلیس در آبان ۱۳۱۳ شمسی برای دولت متبوع خود ارسال می‌نماید چنین آمده است:

در حال حاضر، توالت فرنگی هیجان زیادی در اینجا به وجود آورده است. این وسیله مفید را شاه احتمالاً در سفرش به ترکیه کشف کرده است. به هر صورت ورود قریب الوقوع سفیر ویژه بلژیک و ولیعهد سوئد و همسرش موجب جلب توجه اعلیحضرت به نامناسب بودن مستراح ایرانی شده است. چند روز پیش نائب رئیس تشریفات را بی مقدمه احضار کرده و دستور داده‌اند ترتیبی بدهد که در مسیر سفر کاروان سلطنتی سوئد از مرز تا پایتخت هر جا که احتمال توقف آن‌ها می‌رود، توالت‌های فرنگی نصب کنند. روز بعدش کامیونی انباشته از کلیه اثاث بهداشتی مربوطه که تهران در چنته داشته، از پایتخت حرکت کرده است؛ اما درمانده بودند که این اختراعات پرآواز اروپایی را کجا نصب کنند.

پیامد مهم سیاست‌های اسلام‌زدایی دوره پهلوی این بود که فاصلهٔ حکومت با مردم را بیش از پیش گسترده‌تر کرد و دوقطبی غیرقابل ترمیمی که مبتنی بر صف‌آرایی اکثریت مردم و علما در مقابل رژیم از یک سو و دربار و وابستگان آنها از سوی دیگر بود را شکل داد؛ دوقطبی‌ای که هیچ‌گاه ترمیم و بازسازی نشد. درواقع، رژیم پهلوی با اعمال این سیاست‌ها به غرب کمک می‌کرد تا از راه فرهنگ، ضمن استحاله هویت ملت ایران، استقلال فرهنگی آن را از بین برده و فرهنگ وابستگی را در جامعه اسلامی ایران نهادینه کند تا بتواند بدون هیچ مقاومتی و حتی با افتخار و عرض ارادت از سوی مهره‌های وابسته‌اش ذخایر غنی آن را به غارت برد؛ بنابراین، رژیم شاه در عمل با روی آوردن به هویت‌سازی ایدئولوژیک و تلاش برای نفی اسلام و مظاهر آن در جامعه و از سویی، سرسپردگی به غرب و مظاهر تمدنی آن، غربی‌سازی ایران و در نتیجه، تهی‌سازی آن از فرهنگ و هویت غنی خود قدم برمی‌داشت.

حمایت از تفکر شبه وهابیت در ایران

درست است که رضاخان تمام تلاش خود را به کار بست تا هم با روحانیت شیعه و نیز تفکر و فقه شیعه مقابله کند، اما از دیگر سو، آلترناتیو وی برای آنکه به جای دین اسلام و مذهب شیعه که خواسته قلبی مردم ایران بود، اساساً تحقق چنین امری غیرممکن می‌نمود؛ در این حالت بهترین کار برای رضاخان آن است که خوانش فقهی دیگری از اسلام و تشیع به جامعه معرفی کند؛ و این همان علتی بود که سبب شد در شرایطی که رضاخان و عمال او روز را بر روحانیت اصیل شیعه سیاه کرده بودند و به طور سهمگین آنها را کنترل می‌نمودند، اما به طرز شگفت آمیزی حمایت تمام عیار خود را از افرادی که در تعارض با فقه شیعه بودند اعلام می‌کردند و حمایت‌هایی که نیاز بود را از آنها دریغ نمی‌داشتند.

در زمان حکومت رضاخان افرادی همانند شریعت سنگلجی بدون توجه به فرهنگ خودی و پیروی از فرهنگ غرب در پی تغیر وضع جدید برآمدند این افراد به بهانه تجددطلبی در حوزه دین به برخی از باورها و مناسک مذهبی شیعه همانند توسل، شفاعت، ظهور امام زمان (عج)، عزاداری، تبرک جستن، استفاده از حلقه یا انگشتر، قربانی کردن و مسائل دیگری با الگوگیری از وهابیت و سلفیه و به نام مبارزه با خرافات و پیراستن دین از بدعت‌ها، با آن برخورد کرده و برخی از این امور مذهبی را مورد انکار قرار می‌دادند. در این زمان، فضای فرهنگی حاکم بر محیطهای رسمی کشور، برای مدعیان تفکّر در حوزه «اندیشهٔ اصلاح دینی» که کارشان نقد تشیع اصیل بود بسیار مناسب گشته بود. در آن سالها، شریعت سنگلجی و احمد کسروی، از مشهورترین چهره‌های این جریان فکری بودند. پس از اینان می‌توان از کسانی چون؛ حاج میرزا یوسف شعار تبریزی، شیخ محمد خالصی‌ زاده، علی‌ اکبر حکمی ‌زاده، عبدالرحمن فرید تنکابنی و… یاد کرد.

مهم‌ترین مسائلی که شریعت سنگلجی آنها را انکار می‌کرد عبارتند بودند از: «غیبت امام زمان (علیه السلام)»، «رجعت»، «معاد جسمانی»، «معراج»، «شفاعت» و «معجزه‌های انبیا».

در این میان اما روحانیت اصیل شیعه احساس خطرشان جدی بود، چرا که تفکرات امثال سنگلجی که او خود در آن دوران نماینده یک طیف فکری و مذهبی است، با تفکر وهابیت همراستا بود؛ سخن اصلی آن است که اعتقاداتی که افرادی چون شریعت سنگلجی بر آن پای می فشردند، عیناً در فرقه وهابیت نیز مورد تاکید قرار گرفته است. رضاخان نیز چون برایش تقابل با تفکر شیعه اصالت داشت، در هر حال حمایت بی وقفه‌ای را از شریعت سنگلجی صورت می‌داد؛ بنابراین محصول قطعی فراگیر شدن تفکر ضد امامیه و تفکر شیعه در جامعه ایران، خطر خوفناک ایجاد فرقه «وهابیت شیعی» را در پی داشته و دارد. اینکه امروز وهابیت بلای جهان اسلام و مسلمانان شده، بر چه کسی پوشیده است؟


کد خبر 415

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha